یار


منز لگه آن یار اگر خانه من بود
فردوس برین گوشه کاشانه من بود

شاهان جهان را نشدی هیچ میسر
آن گنج مرادی که به ویرانه من بود

هر گوشه چشمی که نمود آن شه خوبان
تیری به دل خسته دیوانه من بود

گر سوخت مرا جلوه دیدار عجب نیست
کان شمع مراد دل دیوانه من بود

هر ناحیه شد جلوه گر از حسن نگاری
از پرتو آن دلبر جانانه من بود

گر هوش مرا برد لبش روح و روان داد
کان آب حیات و می و میخانه من بود

برد آن خم ابرو, زکنشتم سوی محراب
در بی خبری دید که بتخانه من بود

لطف ازلی گفت که ای محروم
آزادیت از پند حکیمانه من بود


[ بازدید : 590 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ سه شنبه 19 اسفند 1393 ] [ 18:31 ] [ خواجه یحیی صدیقی ]

چشمانم


چشمانم به نگاهت حسودی می کنند

و نگاه مشتاق و تشنه تو

به دستان گریزان من
چشمانم به نگاهت حسودی می کنند

و نگاه مشتاق و تشنه تو

به دستان گریزان من

ناگسستنی است..

چقدر خستگی ناپذیرست...

آشوب نگاه تو..

اگر "تو" را امتحان میگرفتند،

بی شک من

رتبه اول میشدم
ناگسستنی است..

چقدر خستگی ناپذیرست...

آشوب نگاه تو..

اگر "تو" را امتحان میگرفتند،

بی شک من

رتبه اول میشدم


[ بازدید : 525 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ يکشنبه 17 اسفند 1393 ] [ 14:21 ] [ خواجه یحیی صدیقی ]

آدمها مثل کتابند


آدمها مثل کتابند

برگرفته ازمطالب جالب

از روی بعضی ها باید مشق نوشت

ازروی بعضی ها باید جریمه نوشت

بعضی ها را باید چند بار خواند تا معنی شان را فهمید

بعضی ها را هم باید نخوانده کنار گذاشت

آدمیان به لبخندی که برلبها می نشانند و

به احساس خوبی که برجا می نهند ماندگارند


[ بازدید : 612 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ شنبه 16 اسفند 1393 ] [ 14:59 ] [ خواجه یحیی صدیقی ]

دل خدا


دل خدارا شکسته بود...

آدمی در آغوش خــدا غمی نداشت

پیش خــدا حسرت هیچ بیش و کم نداشت

دل از خــدا برید و در زمین نشست

صد بار عاشق شد و دلش شکست

به هر طرف نگاه کرد راهش بسته بود

یادش آمد یه روز دل خــدا را شکسته بود...


[ بازدید : 620 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ جمعه 15 اسفند 1393 ] [ 13:32 ] [ خواجه یحیی صدیقی ]

عصر


عصر حجر،عصر اطلاعات،عصر ارتباطات،عصر فن اوری، عصر دیجیتال...همه اینا ثابت میکنن

که پیشرفت بشر همیشه در عصر صورت گرفته و از صبح زود بیدار شدن آدمی به جایی

نمیرسه!


[ بازدید : 573 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ چهارشنبه 13 اسفند 1393 ] [ 18:07 ] [ خواجه یحیی صدیقی ]

دیـــوارهـــای شـــیـــشـــه ای




روزی دانشمندى آزمایش جالبى انجام داد. او یک آکواریوم ساخت و با قرار دادن یک دیوار شیشه‌اى در وسط آکواریوم آن ‌را به دو بخش تقسیم ‌کرد.
در یک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش دیگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود.
ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى دیگرى نمى‌داد.
او براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سویش حمله برد ولى هر بار با دیوار نامرئی که وجود داشت برخورد مى‌کرد، همان دیوار شیشه‌اى که او را از غذاى مورد علاقه‌اش جدا مى‌کرد…
پس از مدتى، ماهى بزرگ ازحمله و یورش به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى آکواریوم و شکار ماهى کوچک، امرى محال و غیر ممکن است!
در پایان، دانشمند شیشه ی وسط آکواریوم را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز گذاشت. ولى دیگر هیچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آن‌سوى آکواریوم نیز نرفت !!!

میدانید چـــــرا ؟


دیوار شیشه‌اى دیگر وجود نداشت، اما ماهى بزرگ در ذهنش دیوارى ساخته بود که از دیوار واقعى سخت‌تر و بلند‌تر مى‌نمود و آن دیوار، دیوار بلند باور خود بود ! باوری از جنس محدودیت ! باوری به وجود دیواری بلند و غیر قابل عبور ! باوری از ناتوانی خویش

اگر ما در میان اعتقادات و باورهاى خویش جستجو کنیم، بى‌تردید دیوارهاى شیشه‌اى بلند و سختى را پیدا خواهیم کرد که نتیجه مشاهدات وتجربیات ماست و خیلى از آن‌ها وجود خارجى نداشته بلکه زائیده باور ما بوده و فقط در ذهن ما جاى دارند


[ بازدید : 594 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ سه شنبه 12 اسفند 1393 ] [ 14:43 ] [ خواجه یحیی صدیقی ]

کلاس فلسفه


دانشجویی سر کلاس فلسفه نشسته بود. موضوع درس درباره خدا بود.

استاد پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟ کسی پاسخ نداد.

استاد دوباره پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که خدا را لمس کرده باشد؟ دوباره کسی پاسخ نداد.

استاد برای سومین بار پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که خدا را دیده باشد؟ برای سومین بار هم کسی پاسخ نداد. استاد با قاطعیت گفت: با این وصف خدا وجود ندارد.

دانشجو به هیچ روی با استدلال استاد موافق نبود و اجازه خواست تا صحبت کند. استاد پذیرفت. دانشجو از جایش برخواست و از همکلاسی هایش پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که صدای مغز استاد را شنیده باشد؟ همه سکوت کردند.

آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را لمس کرده باشد؟ همچنان کسی چیزی نگفت.

آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را دیده باشد؟

وقتی برای سومین بار کسی پاسخی نداد، دانشجو چنین نتیجه گیری کرد که استادشان مغز ندارد.


[ بازدید : 552 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ يکشنبه 10 اسفند 1393 ] [ 15:52 ] [ خواجه یحیی صدیقی ]

عقاب‌ها


عقابها در علفزار و جنگلهای زمینهای پست و بر فراز کوههای بلند و ناهموار و در نقاط دوردست و تقریباً دست نخورده توسط انسان زندگی میکنند.

با پرها و بالهای بلند، عقاب میتواند به آسانی پرواز وشکار خود را از زمین بلند کند. عقاب گاه، با بالهای خود به شکار ضربه میزند. اما نمیتواند با بالهایش بجنگد. عقاب هنگام جنگ از منقار و پاهای نیرومند خود استفاده میکند، بیشتر عقابها قهوهای رنگ و یا سیاه رنگ هستند. جوجه عقابها تا سن بلوغ خود که چهار سال طول میکشد پر و بال کامل ندارند.

عقابها به خاطر قدرتی که دارند، در بسیاری از فرهنگها از زمان تمدن بابل گرفته تاکنون به عنوان نماد جنگ و نیروی پادشاهی شناخته شدهاند و تمثال ایشان بر روی بسیاری از سکهها، بناها و نشانهای به جا مانده از تمدن یونان و روم باستان دیده میشود. امروزه نیز بسیاری از کشورهای دنیا در نشانهای ملی خود از تصویر عقاب استفاده کردهاند.


[ بازدید : 623 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ پنجشنبه 7 اسفند 1393 ] [ 18:20 ] [ خواجه یحیی صدیقی ]

آیا می دانستید


آیا می دانستید در چین عکاس وجود ندارد
چینی ها چون شبیه هم هستن عکاس ندارن
همینجوری میرن بقالی سر کوچشون میگن ۶ تا عکس ۳×۴ مردونه بدید…!


[ بازدید : 580 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ دوشنبه 4 اسفند 1393 ] [ 14:27 ] [ خواجه یحیی صدیقی ]

شعری در مورد قیامت و نامه اعمال




بشنو از قرآن چه نیکو دم زند
زخمه بر ساز دل آدم زند،
تا کند بیدارش از خواب گران
از قیامت گوید و احوال آن ،
با سکوتت نغمه قرآن شنو
آنچه می گوید به گوش جان شنو،
از مزمّل از نباء از انفطار
گوش کن غوغای محشر آشکار،
سوره زلزال و طور و قارعه
یا که تکویر و قیامت ، واقعه،
چون که هر یک وصف محشر را کنند
خود قیامت زان سخن برپا کنند،
این زمین در آن زمین پر بلا
ناگهان چون زلزلت زلزالها،
از درونش اخرجت اثقالها
با تعجب قال الانسان مالها،
مردگان خیزند برپا کله
تا همه مردم یرو اعمالهم،
هر که دارد ذره خیراً ، یره
تا که دارد ذره ای شرّاً ، یره،
آن زمان خورشید تابان ((کوّرت))
کوههای سخت و سنگین((سعّرت))
آبها در کام دریا ((سجّرت))
آتش دوزخ به شدّت ((سعّرت))،
پس در آن هنگام جنّت ((أزلفت))
خود بداند هر کسی((ما احضرت))،
نامه کردار و گفتار بشر
خود بُود روشنگر هر خیر وشر ،
نامه ای با جان او آمیخته
می شود بر گردنش آویخته،
نامه یا نقش دقیق نفس او
یا که از هر لحظه عمرش عکس او،
نامه رد یا قبول بندگی
یا سرافرازی و یا شرمندگی،
حکم عزّت یا عذاب هر کس است
خود نمودار حساب هر کس است،
نامه اعمال اصحاب یمین
اهل تقوی اهل ایمان و یقین،
روز محشر باشد اندردست راست
صاحب این نامه از غمها جداست،
این جواز ره گشای جنّت است
او برات جاودانه رحمت است،
نامه اعمال اصحاب شمال
آن تبهکاران بس افسرده حال،
باشد اندر دست چپ روز شمار
رمز محکومیّت اصحاب نار
نامه شرمندگی و حسرت است
حکم بدکاران دور از رحمت است،
۰با چنین قرآن که باشد رهنمود
دیگر ای مردم ((فأین تذهبون))،
تا ((حِسان)) داری مجال و نیست دیر
دامن قرآن و سنت را بگیر.


[ بازدید : 674 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ شنبه 2 اسفند 1393 ] [ 14:58 ] [ خواجه یحیی صدیقی ]
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]