زندگی
[ بازدید : 489 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
. سيّد امير کلال، قدّس سرّه
امير کلال بن حمزه کاملترين خلفای محمّد بابا سماسی است که در قريۀ سوخار ولادت يافته است. وی در آغاز، کشتی میگرفته و کشتی گيران و پهلوانان به تماشايش جمع میشدهاند و پيشهاش کوزهگری بوده است.
گويند روزی هنگام کشتی، شيخ محمّد بابا سماسی در ميان اصحاب به تماشايش ايستاده بود، ناگاه نگاه امير کلال بر وی افتاده و چنان مجذوب او شده که تاب از دست داده و به دنبال شيخ روان شده است تا به خانهاش رسيده و در شمار مريدان و شاگردانش قرار گرفته است.
دو عارف بزرگ و نامی از خلفای او بودهاند، يکی شيخ محمّد بهاءالدين شاه نقشبند و ديگری مولانا شيخ عارف ديگ گرانی که هر دو از عارفان بزرگ روزگار و بلندپايگان علمای طريقت به شمار میروند.
وفات سيّد امير کلال به سال 772 هجری اتفاق افتاده و در همان ده سوخار به خاکش سپردهاند.
. شيخ بهاءالدين محمّد اويسی نقشبند بخاری (شاه نقشبند)،قدّس سرّه
خواجه بهاءالدين محمّد بن محمّد بن محمّد شاه نقشبند اويسی بخاری از اولياء و خلفای بزرگ سيّد امير کلال است و به سال 717 يا 718 در قصر عارفان ديده به جهان گشود.
صاحب خزينةالاصفياء نام جدش را جلالالدّين نوشته است و نسب او را به چندين واسطه به امام جعفر صادق میرساند. جدّ بهاءالدين او را در حالی که نوزادی سه روزه بود، به قصد تبرک به حضور خواجه محمّد بابای سماسی برد و او بهاءالدّين را به فرزندی پذيرفت و به سيد امير کلال سفارش تربيت او را کرد تا آنجا که امام طريقت و پيشوای اهل سنّت و جماعت گرديد و بهاءالدين با وجودی که به ظاهر دست پروردۀ سيّد امير کلال است، اما در حقيقت اويسی است و از روحانيت عالم ربّانی شيخ عبدالخالق غجدوانی کسب فيض نموده و چون در عالم سير و سلوک از سوی اين پير مأمور تلقين ذکر خفيه شده، ذکر جهر را منسوخ کرده است.
امير کلال پس از مجاهدتهای لازم در پرورش بهاءالدّين، چون شايستگی او را برای درک مراتب والای عرفان تشخيص داد، وی را اجازه فرمود که برای حصول به مرحلۀ کمال نزد هر شيخی که خود میخواهد،برود.
سپس بهاءالدين مدت هفت سال در نزد مولانا عارف ديگ گرانی به رياضت مشغول شد و در سفر حجاز عارف نامی مولانا زينالدين ابوبکر تايب آبادی را ملاقات نمود و از محضر فثم شيخ و خليل آتا که هر دو از مشايخ بزرگ ترک بودند، کسب فيض کرد و برای ديدار مشايخ و عارفان ديگر، بار سفر بست و راهی شهرها و آباديها شد، دو بار به زيارت خانۀ خدا رفت و از شهرهای ماوراءالنهر، مرو، سمرقند، نسف، توس، مشهد، تايباد ديدن کرد و در طريقت به مرتبهای رسيد که «شاه نقشبند» ناميده شد.
وی بر اصول هشتگانۀ خواجه عبدالخالق غجدوانی سه اصل افزود.
خواجه بهاءالدين در شب دوشنبه سوم ربيع الاول سال 791 در سن 73 يا 74 سالگی وفات يافت و مزار شريفش در همان «قصر عارفان» زادگاه اوست. صاحب رشحات اين دو بيت را در تاريخ رحلتش آورده است:
رفت شاه نقشبند آن خواجۀ دنيا و دين
آنکه بودی شاهراه دين و دولت ملتش
مسکن و مأوای او چون بود قصر عارفان
«قصر عرفان» زين سبب آمد حساب رحلتش.
. مولانا يعقوب چرخی حصاری، قدّس سرّه
وی از اهالی چرخ و دست پروردۀ خواجه علاءالدّين است و از محضر علمای بزرگ هرات و بخارا کسب فيض کرد و برای ادامه تحصيل به مصر رفت و از محضر علمای آنجا هم بهره بر گرفت و در علوم ظاهر به سرحد کمال رسيد، آنگاه به وطن بازگشت و کمر خدمت خواجه بهاءالدّين نقشبند را بر ميان بست و از محضر خواجه علاءالدين عطار، خليفۀ او استفاده کرد و نيز به امر خواجه بهاءالدين به حضور شيخ تاجالدين کولکی که از اولياء الله بود رفت و پس از درک صحبت و ی ديگر بار ملازمت شاه نقشبند اختيار کرده، به هدايت او در علوم ظاهر و باطن بهرۀ تمام يافت. وفات خواجه يعقوب به سال 851 در قريۀ هُلغَتو اتفاق افتاده و آرامگاهش در همانجاست و تاريخ رحلت او «شمس الهدايت» است.
شيخ ناصرالدين خواجه عبيدالله احرار بن محمود بن شهابالدين چاچی سمرقندی از عرفای بزرگ و ياران يعقوب چرخی است که به سال 806 در چاچ متولد شد و از همان آغاز کودکی در دامان تربيت خال بزرگوار خود علامه شيخ ابراهيم چاچی پرورش يافت و نيز از محضر شيخ نظامالدين خاموش(متوفی860) عارف بزرگ کسب فيض کرد و برای ديدن اولياء طريقت بخصوص اصحاب بهاءالدين نقشبند سفرها کرد و در ماواءالنهر و هرات علماء و بزرگان آن عهد را ملاقات نمود و در سن هفتاد سالگی به زيارت مرقد شاه نقشبند نائل گشت.
عبيدالله سالهای آخر حيات را در زادگاه خويش اقامت گزيد و سرانجام در روز شنبۀ آخر ربيع الاول سال 895 هنگام نماز عشاء به سرای باقی شتافت. وی دارای سخنان حکمت آموز بسيار در آداب طريقت و سير و سلوک است. مولانا عبدالرّحمن جامي از مريدان او بوده است.
شيخ ناصرالدين خواجه عبيدالله احرار بن محمود بن شهابالدين چاچی سمرقندی از عرفای بزرگ و ياران يعقوب چرخی است که به سال 806 در چاچ متولد شد و از همان آغاز کودکی در دامان تربيت خال بزرگوار خود علامه شيخ ابراهيم چاچی پرورش يافت و نيز از محضر شيخ نظامالدين خاموش(متوفی860) عارف بزرگ کسب فيض کرد و برای ديدن اولياء طريقت بخصوص اصحاب بهاءالدين نقشبند سفرها کرد و در ماواءالنهر و هرات علماء و بزرگان آن عهد را ملاقات نمود و در سن هفتاد سالگی به زيارت مرقد شاه نقشبند نائل گشت.
عبيدالله سالهای آخر حيات را در زادگاه خويش اقامت گزيد و سرانجام در روز شنبۀ آخر ربيع الاول سال 895 هنگام نماز عشاء به سرای باقی شتافت. وی دارای سخنان حکمت آموز بسيار در آداب طريقت و سير و سلوک است. مولانا عبدالرّحمن جامي از مريدان او بوده است.
صفحه اخر شناسنامه زیاد مهم نیست...
گاهی باید توی ایینه خوب نگاه کنی ببینی
هنوز زنده ای یا نه...
راهی که سرنوشت انسان را می سازد
استعداد هایش نیست ...
انتخابهایش است ...!